سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شاگردان بدون استاد

تاثیر تصمیم بر اجسام

از کودکی همیشه به دنبال این بودم که امور غیر طبیعی را به چشم ببینم. همیشه به این فکر میکردم که شاید نیروی درون من است که هیچ کسی به آن توجه نمیکند. بیشتر اوقات خود را فریب میدادم که اینگونه افکار اشتباه است و باید به فکر دیگر چیزها باشی. اما شاید هم درست بود و هم نادرست.

پشت کردن به تواناییها و توجه بیش از اندازه به آنها میتواند بسیار خطرناک باشد.

از این بابت تصمیم گرفتم که مشاهدات و رسیده های خود را با دیگران به اشتراک بگذارم.

بگذارید برویم سر اصل مطلب:

شما تصمیم میگیرید، پس طبق قانون شما فرکانسی از ذهن خودتان را به آن جسم یا هدف ساطع میکنید. تصمیم شما در حالات مختلفی گرفته میشود و بنابراین فرکانسهای مختلفی هم به دیگر اجسام و اهداف برخورد میکند. این تصمیم ممکن است بر اساس عقل و درایت شما گرفته شود و ممکن است که ناخودآگاه به این نتیجه رسیده باشید. ممکن است شما در حالتی شاد و پر انرژی تصمیم گرفته باشید و همچنین ممکن است که شما در حالتی همراه با ناراحتی و عصبیت بوده باشید، پس در نتیجه طول، عرض و ارتفاع فرکانس فرستاده شده ی شما هم تغییر میکند.

هر فرکانس دارای یک نوع منحنی سینوسی است که حالات شما این سینوسها را تغییر میدهد. ممکن است این حالت سینوسی بسیار ملایم و همراه با صعود باشد و حتی ممکن است که این فرکانس شکسته شکسته و همراه با فراز و نشیب های زیادی باشد که باز هم دلیل بر نوع حالتی است که شما در آن قرار داشته اید و تصمیمی را گرفته ایید.

شما تصمیم میگیرید، پس فرکانسی که فرستاده اید را به آن جسم منتقل میکنید و طبق قانون وظیفه ی آن جسم است که به شما پاسخ دهد. بسیاری از ما برآنیم که بر اجسام و اهدافی تاثیر گذار باشیم اما به محض نگرفتن نتیجه ی مورد نظر سریعا پشیمان شده و از آن دلسرد میشویم. در صورتی که فرکانس فرستاده شده هنوز وجود دارد و قوانین هنوز در حال جریان هستند. ولی شما دلسرد هستید، پس باز هم قانونا فرکانسی که شما ساطع کرده اید تبدیل به موجی واپس زده شده و حالتی غیر مثبت به خود میگیرد. و قانونا شما از آن متنفر میشوید و هر لحظه از آن دور و دورتر میشوید.

عشق یکی از نقاط مثبت ماست.

مثالی میزنم: شما در اتاق خود نشسته اید، تصمیم میگیرید که چایی بخورید، یادتان میافتد که سماور جوش نیست و بار قبل که شما چایی نوشیده ایید، سماور دیگر آب نداشته است. پس تصمیم میگیرید که سماور را آب کنید و زیر آن را روشن کنید. از این جا به بعد دیگر به عهده ی شما نیست. حتما میپرسید چرا؟ چون شما فرکانسی همراه با درک یک لذت به نام نوشیدن چایی گرم را به سماوری که شاید بیش از پنج متر با شما فاصله نداشته باشد، فرستاده اید.

آنالیز میکنیم:

1- شما لذت نوشیدن چایی را در ذهن خود دارید.

2- طبق باور فراخودتان (روان انسان به سه بعد خودآگاه، ناخودآگاه و فراخود تقسیم میشود) میدانید که نوشیدن چایی کار ناپسندیده ای نیست.

3- سماور در آشپزخانه موجود است و احتیاجی به خرید آن ندارید.

4- بدون فکر میدانید که آب هم داخل لوله های آب شهری در جریان است و به سلامت آن واقف هستید.

5- شما نیازمند چایی هستید.

6- فاصله سماور تا شما بسیار نزدیک است، پس فرکانس شما سریعا میرسد و با چندین و چند برابر قدرت فرستاده شده به شما باز میگردد و باز میپرسید چرا قدرت بازگشت آن بیشتر است؟ (به این دلیل که فرکانس بازگشته را دیگر قسمت خودآگاه شما دریافت نمیکند، بلکه این ناخودآگاه شماست که فرکانس برگشتی را با تمام وجود میپذیرد. چرا با تمام وجودش؟ ( به این دلیل که با فراخود شما در تناقض نیست). پس سرعت فرستاده شده به چندین و چند برابر بازخواهد گشت.)

اکنون نوبت خودآگاه شماست که در سیطره این فرکانسها قرار گرفته و شما را قدم به قدم به سماور نزدیک و نزدیک تر کند. اما اتفاقی دیگر قبلا افتاده است که هنوز اثرش باقی است. و آن وجود ظروف نشسته، پاکتهای خالی استفاده شده ایست که به صورت نامنظمی فضای آشپزخانه ی شما را اشغال کرده است و حالتی زشت را مجسم میکند. پس به محض ورود به آشپزخانه، فراخود وجود شما باز هم قانونا و به صورت خودکار به کار میافتد. حتما میپرسید چرا من دائما میگویم قانونا؟! چرا؟؟؟ چون در همه این اعمال ساده قوانین در حال جریانند. جریانی که شما را اجبارا به سویی سوق میدهند.

اکنون شما به صورت خودکار دچار فراموشی موقت میشوید. عجب فراخود زیرکی دارید! نه؟! همه چیز را خراب کرد.... و شما شروع میکنید به مرتب کردن آشپزخانه.... البته تا جایی که در تربیت شماست. فرضا اگر شما فرد خودجوش و متعهدی بار آمده باشید، تا نظم کامل دست از کار نمیکشید. و اگر تا جایی وظیفه ی خود بدانید، پس قانونا تا همان جا ادامه خواهید داد. شما خیالتان راحت میشود و از کار خود لذت میبرید. و از آشپزخانه خارج میشوید.

(" ای بابا یادم رفت، سماور رو آب نکردم که .... اه عجب ذهنی پیدا کردم! چرا من اینقدر فراموشکار شدم؟!...") اینها جملاتی است که شما به زبان می آورید و مطمئنا در روزهای بعد نتیجه ی بسیار بدی از آن میگیرید.....

به خودتان بی احترامی نکنید... درون شما بسیار آسیب پذیر است.

اما چرا بعد از منظم کردن، قانونا دارای بازگشت به تصمیم خود بودید. چون باز هم فراخود و ناخودآگاه شما در یک راستا قرار گرفته است. و این بار هر دو این نیروها یک بسته ی تشویقی را به خودآگاه شما هدیه میدهند.

اما چطور این دو نیرو، این تصمیم را به شما یادآوری میکنند؟ سماوری که شما تصمیم گرفته ایید، آن را برای چایی از آب لبریز کنید و کبریتی که شما اجبارا برای روشن کردن سماور از آن استفاده میکنید و حتی مارک روی کبریت و حتی شیر آبی که قرار است باز شود و پارچی که از آب لبریز شود، همه با هم در یک لحظه آن قسمت قدرمتند شما را تحریک میکنند. پس ناخودآگاه شما با نیرویی عظیم روبرو میشود که نمیتواند آن را نادیده بگیرد. پس ذهن قدرتمند شما که دایره ی وسیعی از احساسات و افکار را میتواند در یک لحظه آنالیز کند. خبردار میشود. این مسئله باعث میشود در چند صدم ثانیه در مغز شما به ذنبال مسائل مشابه بگردد و قانونا در طول این سفر در کهکشان مغزشما به تصمیم شما برخورد خواهد کرد. پس شما سماور را آب میکنید، زیر آن را روشن میکنید و بعد از گذشت نیم ساعت نتیجه تصمیمی را که گرفته ایید با لذت فراوان نوش جان خواهید کرد.

نوش جان شما....

شاید گاه برای شما پیش آمده باشد که بعد از ده دقیقه یا بیشتر یادتان افتاده است که سماور را آب نکرده ایید اگر شما متوجه نمیشوید که چرا میزان زمان یادآوری تصمیم شما کم و زیاد دارد، پس توصیه میکنم که یک بار دیگر این مطلب را به دقت مطالعه فرمایید. و از ذهن کنجکاو خود تشکر کنید.

کافی است هر روز و هر لحظه از خود تشکر کنید، شگفتی ها همین یک قدمی شما ایستاده اند.